.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
گفتارمنتشرنشده آیت الله ‌جوادي آملي ازآيت الله بهجت

بحث درباره شخصيت بزرگواري مثل آيت الله عُظماي بهجت کار دشواري است. زيرا اين بزرگوار جزء «جوامع الکَلِم» عصر ما بود. هر انسان صالحي، کلمه الهي است و کلمات الهي يکسان نيستند

هر کدام مظهر نامي از نام هاي پر برکت خداوند هستند ولي «جوامع الکَلم» مظهر نام هاي برترند. آنکه جوامع الکلم اصيل و کامل است، آن انسان معصوم است. ولي شاگردان انسان معصوم در سايه علم صائب و عمل صالح سهمي از اين جوامع الکلم دارند. اگر خداي سبحان از عيساي مسيح (ع) به عنوان کلمه ياد کرده است(1)، آن جزء جوامع الکلم است؛ چه اينکه وجود مبارک پيغمبر و امير مؤمنان (ع) از کامل‌ترين مصاديق جوامع الکلم اند. آن حضرت به امير المؤمنين (ع) فرمود: لَقَدْ اُعطِيتُ جَوامِعَ الکَلِمْ وَ لَقَدْ اُعطِيتَ يا عَلي جَوامِعَ الکَلِم(2).

حضرت آيت الله بهجت که عمري قريب به قرن را با طهارت و صداقت پشت سر گذاشت، جزء جوامع الکلم عصر ما بود. کسي جزء کلمه جامعه هست که نه تنها بين معقول و منقول جمع کند، بلکه جامع بين معقول و منقول و مشهود باشد. اين بزرگوار هم علوم عقلي را فرا گرفت، هم علوم نقلي را فرا گرفت؛ و هم علوم وارستگي را که طهارت روح را به همراه دارد، فرا گرفت. آن علم شهودي را که به طهارت روح و نزاهت خود بر مي گردد، فرا گرفت. او جامع بين معقول و منقول و مشهود بود.
کساني که در معقول کار مي کنند، سفرشان يک بُعدي است. از جهل به علم حرکت مي کنند، از علم به مراحل بالاتر علم حرکت مي کنند و بالأخره در مدار مفهوم و علوم حصولي، سير را ادامه مي دهند. کساني که در منقول مثل فقه و اصول و سائر رشته هاي نقلي کوشش مي کنند، هم از جهل به علم حرکت مي کنند، هم از بديهي به نظري حرکت مي کنند، از بيّن به مُبيّن مي رسند و همين راه را ادامه مي دهند، در رشته خودشان عالم و أعلم مي شوند.
و کساني که جامع بين معقول و منقول هستند، در مدار علم حصولي و مفهوم ذهني و تلاش ها و کوشش هاي دروني به مقصد مي رسند اما هيچ کدام از اين افراد، از علم به معلوم نمي رسند. ولي کساني که در علم شهودي تلاش و کوشش مي کنند، عنصر محوري سعي اينها شهود است و علم حضوري نه حصول است و مفهوم ذهني! شهود خارج از قلمرو ذهن است، با متن خارج همراه است. آنچه اثر دارد، وجود خارجي است، آنچه اثر دارد، معلوم است و نه علم! آن بزرگواري که مي گويد:
يک حملة مردانه و مستانه نموديم
از علم رهيديم و به معلوم رسيديم
اين هجرت از علم حصولي به حضوري را به همراه دارد، هجرت از عقل و نقل را به شهود همراه دارد، جمع معقول و منقول و مشهود را به همراه دارد، و طهارت روح نتيجه قطعي چنين هجرت وُسطي است که از هجرت صُغري به مراتب برتر است.

مرحوم آيت الله بهجت در اثر وارستگي که داشتند؛ تعلّم شان براي رضاي خدا بود، عمل به آن علم هم براي رضاي خدا بود، تعليم ساليان متمادي هم براي رضاي خدا بود. برابر اين حديث نوراني که مرحوم کُليني نقل کرده است که اگر کسي براي رضاي خدا علم بياموزد، براي رضاي خدا به علمش عمل بکند، و براي رضاي خدا علمي را که آموخت و عمل کرد به ديگران منتقل کند... دُعِيَ فِي مَلَکُوتِ السَّماواتِ عَظيماً (3). چنين انساني را در ملکوت عالم به عنوان «با عظمت» ياد مي کنند، که در حقيقت اين گونه از افراد شاخص آيت الله عُظماي عالم ملکوت هستند. لذا اين بزرگوار آيت الله عُظمايي است از منظر ملکوت و راز اتّصاف اين بزرگوار به اين وصف عظيم همان هجرت از علم به معلوم است. اگر کسي از علم به معلوم هجرت کرد، و علوم عقلي و نقلي را سکوي پرش قرار داد، به علم شهودي بار يافت و چنين شخصي به نوبه خود و در حد خويش جزء «جوامع الکلم» است.

در معيت پروردگار
مطلب بعدي آن است که اين بزرگواران که هجرتي دارند؛ خواه از جهل به علم، خواه از علم به معلوم؛ چون خود را مسافر مي دانند، دو شهود را به همراه دارند. يکي اينکه مي دانند همراه چه کسي هستند، و يکي اينکه مي دانند چه کسي همراه آنهاست. خداي سبحان به هر دو مطلب اشاره کرد. فرمود: هر جا شما باشيد، خدا با شماست؛ هُوَ مَعَکُمْ أينَ ما کُنتُم(4). يک سالک شاهد و جامع بين عقل و نقل و شهود، اين معيّت الهي را هم مي فهمد، هم مي يابد. اين که خدا با اوست؛ هُوَ مَعَکُمْ أينَ ما کُنتُم. و از طرفي خود را در هجر پرورش پروردگار مي يابد، و با او هست، و غيبتي ندارد، و او را حاضر مي يابد. چه اينکه در دعاي نوراني امير مؤمنان، علي بن أبيطالب (ع) آمده است: اَللّهُمَّ اَنتَ الصّاحِبُ فِي السَّفَر وَ الخَليفَهُ فِي الحَضَر... پروردگارا. ! من که مسافرم، تو همسفر من هستي، وقتي از محلّم دور شدم، تو جانشين من هستي.
هم انسان خليفة الله است، هم خدا خليفه انسان سالکِ واصل. انسان سالک خليفة‌ الله است، بر اساس إنّي جاعِلٌ فِي الأرضِ خَليفه(5) که مصداق کاملش انسان کامل معصوم (ع) است، و مصاديق نازلش شاگردان تربيت شده مکتب قرآن و عترت، که اينها خليفه خدا هستند.

و خدا خليفه اينهاست، برابر دعاي نوراني امير مؤمنان (ع) که در نهج البلاغه به اين مضمون آمده است: اَللّهُمَّ اَنتَ الصّاحِبُ فِي السَّفَر وَ الخَليفَهُ فِي الاَهل وَ لا يَجمَعُهُما غِيرُه لِأنَّ المُستَصحَبَ لا يَکُونُ مُستَخلَفا، وَ المُستَخلَفْ لا يَکُونُ مُستَصحَبا (6). خدايا ! من که دارم سفر مي کنم، همسفر من توئي، و حافظ فرزندان من و خانه و زندگي من در غياب من توئي؛ تو خليفه هستي نسبت به فرزندان من، و همسفري نسبت به خود من...

يک سالکِ واصل خدا را همسفر مي يابد، و خود را در هجر تربيت او مي داند. پس هُوَ مَعَ الله است،‌ حاضر با اوست، و او را مي بيند. اين شهود متقابل که هم خدا بنده اش را مي بيند، و هم بنده خدا را مي بيند؛ هم خدا با بنده سالک است، و هم بنده سالک با خدا؛ باعث مي شود که انسان در هر لحظه به نام الهي و به ياد الهي باشد، و از او غفلت نکند.

آيت الله عُظماي بهجت (قدّس سرّه القُدوسي) از اين نعمت برخوردار بود. هم مشاهده مي کرد خدا در اين سفر يک قرنه با اوست، و هم مشاهده مي کرد خود در حضور ذات أقدس إله است. اين مشاهده حضور و خود را مسافر دانستن و خدا را با خود دانستن، ذکر الهي است. گذشته از اينکه اين بزرگوار ذُکري داشتند، يعني ياد خدا را در دل داشته اند و دائماً نام خدا را هم بر لب داشتند. چون ياد خدا در دل، و نام خدا بر لب بود، خداي سبحان به ياد چنين بزرگواري هم بود. هر کس به ياد او باشد، او به ياد بنده خودش هست؛ که فرمود: فَاذْکُرُونِي اُذکُرکُمْ (7). و اگر خدا به ياد بنده باشد، به او عطايا و مواهبي عطا مي کند، جوائزي مرحمت مي کند. بهترين جايزه اي که خداي سبحان به بنده اش عطا مي کند، همان ذکر آغاز و انجام جهان، يعني هُوَ الأوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظاهِرُ وَ الباطِن(8) است. گاهي نام خدا را در بخش توحيد، گاهي نام خود را در بخش معاد به عنوان جايزه به سالکان خاص عطا مي کند.

مقصد و مقصود تويي!

درباره برخي از انبياي الهي فرمود: إنّا اَخلَصناهُمْ بِخالِصَهٍ ذِکرَي الدّار(9)؛ ما اين گونه از انبياي الهي را، ابراهيم و خاندان ابراهيم (ع) را يک جائيه خالصه داديم، جايزه اي داديم که ديگران در آن سهيم نيستند، و آن جايزه آن است که: اينها به ياد خانه خود هستند؛ «دار» يعني خانه. ما مسافريم، و تنها خانه ما بهشت است؛ در غير بهشت قراري نداريم. دنيا دار فرار است و مَمرّ است... خُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لَمَقَرِّکُمْ (10). يک متحرّک نمي تواند دائماً حرکت کند، حرکت با دوام سازگار نيست؛ حرکت به سوي مقصد رفتن است. و اگر موجودي دائماً حرکت کند، يعني عاطِل و باطل است.
... ما مسافريم، مقصود ما در بهشت است، مقصد ما بهشت است؛ وقتي به بهشت رسيديم، إن شآءَ الله نداي فَادْخُلِي فِي عِبادِي. وَ ادْخَلِي جَنَّتِي(11) که فوق جَنّاتٌ تَجرِي مِنْ تَحتِهَا الأنهار(12) است، نصيب ما خواهد شد.

بنابراين اگر کسي خانة خود را فراموش کند يا سرگردان است، يا به خانه ديگري مي رود. اما کسي که به ياد منزل خود باشد، مرتّب در فکر مرمت آن منزل و نوسازي و بازسازي آن منزل است. فرمود: من به دودمان ابراهيم (ع) بهترين جايزه را داده ام، و آن اين است که اينها به ياد منزلشان بودند، به ياد خانه شان بودند...

...مرحوم آيت الله عُظماي بهجت از اين نعمت در حد خود برخوردار بود. چون ذُکر خدا در دل، و ذِکر خدا بر لب داشت؛ و چون ياد خدا باعث ياد معاد و ياد منزل و مَأواي ابدي است، چنين انساني قيام و قعودش براي رضاي خدا بود. و چون قيام و قعودش براي رضاي خدا بود، تذکره بود و چون تذکره بود، محضرش آموزنده بود، نماز جماعتش آموزنده بود، تدريسش آموزنده بود، تأليفش آموزنده بود، گفتار و تواضعش آموزنده بود و مانند آن. اگر از وجود مبارک مسيح (ع) رسيده است که: با کساني بنشينيد که تُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُؤيَتُه (13)، ديدن او شما را به ياد خدا بياندازد. و اگر جناب سهروردي در آن کلمات نابش فرمود: مَنْ لا يَنفَعُکَ لَحظُهُ لا يَنفَعُکَ لَفظُه؛ عالمي که ديدن او انسان را عوض نکند، و به حال انسان نافع نباشد، ملاحظه او و لِحاظ او و لحظ او انسان را متنبّه نکند، لفظ او هم سودمند نيست؛ اينها در همان راستاست.

کار با آرزو حل نمي‌شود

...مرحوم آيت الله عُظماي بهجت آن فقه و اصولش، آن تدريس شَفَهي علوم عقلي اش، آن تذکره هاي عرفاني اش؛‌ همه اش در همين راستا بود که به ديگران بگويد: من رفتم، از علم به معلوم رسيدم؛ شما هم به همراه من بيائيد. بنابراين اين جزء کساني بود که اگر مي گفت: وَ اجْعَلنَا لِلمُتَّقِينَ اِماماً؛ تنها آرزوي صِرف نبود، تا مشمول آن آيه بشود که لِيسَتْ بِاَمانِيِّکُمْ وَ لا اَمانِيَّ اَهلَ الکِتابْ (14)،کار با آرزو حل نمي شود! بلکه اين واقعاً امام متّقيان بود، و متّقيان هم به امامت او اقتداء مي کردند.

نماز جماعتش در حقيقت اقامه ستون دين بود. کساني که با آن نماز جماعت مأنوس بودند، از برکات آن جماعت آثار فراواني نصيب آنها شده بود. چون عمود دين را اين با طهارت روح اقامه مي کرده است. چنين بزرگواري مي توانست به خدا بگويد: رَبَّنَا هَبْ لَنا مِنْ اَزواجِنَا وَ ذُريّاتِنَا قُرَّهَ اَعيُنٍ وَ اجْعَلنَا لِلمُتَّقِينَ اِماماً (15)؛ لذا مسجد پر برکت ايشان مهد نمازگزاران راستين بود. خاشعان در نماز، خاضعان در نماز، متعبّدان، موحدان سعي مي کردند که در نماز جماعت اين بزرگوار شرکت کنند، از محضر نوراني اين بزرگوار استفاده کنند، در محفل هائي که به نام اهل بيت عصمت و طهارت به عنوان ذکر مصيبت خامس آل عبا، حضرت سيّدالشهداء (ع) اقامه مي شد، شرکت کنند چون همه اين امور جزء مصاديق آن آيه نوراني بود که: يَذکُرُونَ اللهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَکَّرُونَ فِي خَلقِ السَّماواتِ وَ الأرضْ رَبَّنَا مَا خَلَقتَ هذَا باطِلاً (16).

بنابراين چون ايشان هجرت کرد از علم به معلوم، هجرت کرد از جهل به علم، هجرت کرد از تکاثر به کوثر، هجرت کرد از عقل و نقل به شهود؛‌ توانست «امام متّقيان» باشد. چنين روح ملکوتي هم در زمان حيات امام متّقيان است، هم بعد از ارتحال؛ الآن هم بايد از فيض و فُوز آن بزرگوار بهره جست، از روح بزرگوار و متعالي او استمداد کرد. ما عرض مي کنيم: اَللّهُمَّ اجْعَلْ قَبرَهُ لَهُ رُوضِه. وَ کَفَنَهُ لَهُ حُلِّه. وَ احْشُرهُ مَعَ الاَئِمَهِ الهُداهِ المَهدِييّنْ. وَ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ عِترَتِهِ الطّاهِرينْ.


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.072 seconds.